قلب زییا

روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را دارد . جمعیت زیادی جمع شدندوبه قلب او نگریستند. قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشه‌ای بر آن وارد نشده بود مرد جوان با کمال اٿتخار با صدایی بلند به تعریف ازقلب خود پرداخت .و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده‌اند.

ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گٿت که قلب تو به زیبایی قلب من نیست .

مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیر مرد نگاه کردند قلب او با قدرت تمام می ‌تپید اما پر از زخم بود. قسمت‌هایی از قلب او برداشته شده و تکه‌هایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نکرده بودند برای همین گوشه‌هایی دندانه دندانه درآن دیده می‌شد.

در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه‌ای آن را پرنکرده بود، مردم که به قلب پیر مرد خیره شده بودند با خود می‌گفتند که چطور او ادعا می‌کند که زیباترین قلب را دارد؟

مرد جوان به پیر مرد اشاره کرد و گفت تو حتماً شوخی می‌کنی؛ قلب خود را با قلب من مقایسه کن ؛ قلب تو ٿقط مشتی رخم و بریدگی و خراش است .

پیر مرد گفت : درست است ، قلب تو سالم به نظر می‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمی‌کنم. هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده‌ام، من بخشی از قلبم را جدا کرده‌ام و به او بخشیده‌ام.

گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه‌ی بخشیده شده قرار داده‌ام؛ اما چون این دو عین هم نبوده‌اند گوشه‌هایی دندانه، دندانه در قلبم وجود دارد که برایم عزیزند؛ چرا که یاد‌آور عشق میان دو انسان هستند.

بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده‌ام اما آنها چیزی از قلبشان را به من نداده‌اند، اینها همین شیارهای عمیق هستند ، گرچه دردآور هستند اما یاد‌آور عشقی هستند که داشته‌ام، امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه‌ای که من در انتظارش بوده‌ام پرکنند.

پس حالا می‌بینی که زیبایی واقعی چیست ؟

مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد، در حالی که اشک از گونه‌هایش سرازیر می‌شد به سمت پیر مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه‌ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد تقدیم کرد پیر مرد آن را گرفت و در گوشه‌ای از قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت .

مرد جوان به قلبش نگاه کرد؛ دیگر سالم نبود،اما از همیشه زیباتر بود زیرا که عشق از قلب پیر
مرد به قلب او نفوذ کرده بود. 

  

 

نظرات 2 + ارسال نظر
Meshki شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 00:46

سلام
اولاً تبریگ میگم وبلاگ نو پاتون رو هرچند به این وبلاگ نمیاد کاره ادمه بی تجربه باشه ...
مطالب جالبی انتخاب کردید محیط دلنشینی هم هست شاید فقط موزیک کم داره که قطعاً به فکرش هستید ...
هر چند من خودم محیط بلاگفا رو بیشتر دوست دارم اما اینجا هم در نوع خودش زیباست ...
اما به نظر من مهم ترین رکن و اساس یک وبلاگ داشتن حداقل چند خط دست نوشته از خودتون هست ...
در کل همه چیز متعادل هست و پلهای بالاتری رو در مقابل دارید ...
موفق باشید
یا حق ...

مجیییید شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:30 http://links.biabia.ir/index.php

حتما کامل بخون که چی نوشتم
سلام خسته نباشی وبلاگ خوبی داری ! دوست داری بازدیدش رو 50 برابر کنی ؟ اگه لینکت رو بفرستی به لینکدونی آزاد بازدیدت 50 برار میشه ! به شرطی که لینکدونی رو بزاری تو وبلاگت همین باور نمی کنی امتحان کن! خیلی سادس. باید بری تو دریافت کد لینک باکس ، کد رو به ادامه قالبت اضافه کنی
http://links.biabia.ir/index.php
راستی اگه سوال داشتی برو تو ارتباط یا ما سولات رو همونجا مطرح کن من خیلی زود جواب میدم
پشتیبانی 24 ساعته
حتما لینکدونی رو بزار تو وبلاگت پشیمون نمیشی
گول افراد متقلب رو نخورید که میگن کات شارژ میدیمو و ...


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد