همه گویند : که تو عاشق اویی.
ـــ گرچه می دانم همه کس عاشق اویند ــ
لیک میترسم یا رب !
نکند راست بگویند؟
گفته بودند
این روزگار
بس بازی ها دارد
بازی عشق
وسوسه
ماندن
بازی گریستن
باختن
بازی.....................
اما نمیدانم چرا
هنوز سرگرم بازی توام !
لحظه ی دیدار نزدیک است
من باز دیوانه ام مستم .
باز می لرزد دلم دستم .
باز گویی در جهان دیگری هستم .
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ !
های ! نپریشی صفای زلفکم را دست !
و ابرویم را نریزی دل!
ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است.