مپرس حال مرا ! روزگار یارم نیست
جهنمی شده ام هیچکس کنارم نیست
نهال بودم و در حسرت بهار ! ولی
درخت میشوم و شوق برگ و بارم نیست
به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من
بجز مبارزه با افریدگارم نیست
مرا از عشق مگویید عشق گمشده ایست
که هر چه هست ندارم ! هر چه دارم نیست
شبی به لطف بیا بر مزار من شاید -
بروید ان گل سرخی که بر مزارم نیست.