راست گفتی عشق خوبان اتش است
سخت می سوزاند اما دلکش است
من کجا و ترک ان مهوش کجا !
دل کجا پرهیز ازین اتش کجا!
شادمانم گرچه در این اتشم
روز و شب میسوزم اما دل خوشم
از خدا خواهم که افزونش کند
دل اگر دم زدم پر از خونش کند
کاش از این اتش تو را بودی خبر
با خبر بودی که این بی داد گر
شعله اش هر چند افزون تر شود
سینه از ان هر چند پر خون تر شود
ناله را هر چند سازد زار تر
هر چه دارد دیده را خون بار تر
باغ دل را با صفا تر میکند
مرغ جان را خوش نوا تر میکند.