دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست 

آن جا که باید دل به دریا زد همین جاست 

 

درمن طلوع آبی آن چشم روشن 

یاد اور صبح خیال انگیز دریاست 

 

گل کرده باغی از ستاره در نگاهت 

آنک  چراغانی که در چشمان تو پیداست 

 

بیهوده می کوشی که راز عاشقی را 

از من بپوشانی که در چشم تو پیداست 

 

ما هر دو مان خاموش خاموشیم  اما 

چشمان تو را در خموشی گفتگو هاست 

 

دیروزمان را با غروری پوچ کشتیم 

 امروز هم زانسان  ولی  اینده ما راست 

 

دور از نوازش های دست مهربانت 

دستان من در انزوای خویش  تنهاست 

 

بگذار دستم  راز دستت را بداند 

 بی هیچ پراویی  که دست عشق  با ماست. 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
..یاعلی.. جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:46

حمد و سپاس مخصوص اوست پس سپاس او راست راست

........

یاعلی از ..یاعلی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد