اخرین جرعه ی این جام........

همه می پرسند ؟  

چیست در زمزمه ی مبهم اب؟ 

چیست در همهمه ی دلکش برگ؟ 

چیست در بازی آن ابر سپید     روی این آبی آرام و بلند 

که تو را می برد این گونه بی ژرفای خیال؟ 

********* 

چیست در خلوت خاموش کبوتر ها؟ 

چیست در کوشش بی حاصل موج؟ 

چیست در خنده ی جام؟ 

که تو چندین ساعت           مات و مبهوت به ان می نگری ؟ !!! 

__ نه به ابر  

نه به آب 

نه به برگ 

نه به این ابی ارام و بلند 

نه به این خلوت خاموش کبوتر ها 

من به این جمله نمی اندیشم . 

************** 

من مناجات درختان را هنگام سحر 

رقص عطر گل یخ را با باد 

نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه 

صحبت چلچله ها را با صبح 

گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل 

همه  را می شنوم   

        میبینم. 

من به این جمله نمی اندیشم. 

************** 

 

به تو می اندیشم 

ای سراپا  خوبی  

تک و تنها  به تو می اندیشم. 

همه وقت           همه جا 

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم. 

تو بدان این را   تنها تو بدان.!!! 

تو بیا 

تو بمان با من  تنها تو بمان.!  

************ 

 

جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب 

من فدای تو   به جای همه گل ها تو بخند . 

اینک این من که به پای تو درافتادم باز 

ریسمانی کن از ان موی دراز 

 تو بگیر                    تو ببند ! 

 

تو بخواه 

پاسخ چلچله ها را تو بگو! 

قصه ابر هوا را تو بخوان 

تو بمان با من   تنها تو بمان! 

 

در دل ساغر هستی تو بجوش 

 من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقی است 

آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش .

 

فریدون مشیری

نظرات 2 + ارسال نظر
..یاعلی.. یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:36

حمد و سپاس جز برایش نیست که هیچ جز برایش نیست
باری بخوان تا ببینی آنچه از قلمت به اشتباه در بین خطوط لغزیده است.
هست نیست
نیست هست
نیست اگر نیست
پس چرا هست
و همه هستی در پی نیستیست

Meshki دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 23:10

آوای مبهم سکوت
در ذهنم نجوا می کند
گویی از اعماق وجودم
با صدای بی صدایی
کسی مرا فریاد می زند
آری این صدای سکوت است که می شنوی
سکوت تنها واژه ای ست
که به اندازه ی بی نهایت

ابهام دارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد