تا الفبای محبت را کتابی دیگر است
رهروان عشق و مستی را حساب دیگر است
هر شکستی در جبین رمزی ز راز نیستی است
این پریشان خط هستی را کتابی دیگر است
من در اوج تشنگی از موج آب زندگی
می گریزم کو فریبی از سرابی دیگر است
در چراغ لاله روشن گشت نقش درد و داغ
داغدارن را ز گرمی آفتاب دیگر است
ما درون سیل اتش سیر گلشن می کنیم
در تب شوریده حالان بازتابی دیگر است
نیست در آیینه ی خاطر به غیر از روی دوست
نقش تصویری چنین از آب و رنگی دیگر است
در دراز آهنگ زنگ کاروان عمر ما
هر درنگی را به آیین تر شتابی دیگر است
خواب غفلت ره کجا دارد به چشم مردمی
مردم بیدار را در پرده خوابی دیگر است .
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا…
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتاد روی میز ورقهای سرنوشت
فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا
کمکم زمانه داشت به هم میرساندمان
در کوچه سازو تمبک و کِل بود و ما دو تا…
تا آفتاب زد همه جا تار شد برام
دنیا چهقدر سرد و کسل بود و ما دو تا،
از خواب میپریم که این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا…