لحظه ی دیدار نزدیک است
من باز دیوانه ام مستم .
باز می لرزد دلم دستم .
باز گویی در جهان دیگری هستم .
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ !
های ! نپریشی صفای زلفکم را دست !
و ابرویم را نریزی دل!
ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است.
سلامقشنگ بود
سلام
قشنگ بود