تو را نگاه می کنم 

خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!
 
بیدار شو 

با قلب و سر رنگین خود
 
بد شگونی شب را بگیر 

تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود 

زورق ها در آب های کم عمقند... 

خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است! 

جهان این گونه آغاز می شود:
 
موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند
 
(تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی
وخواب را فرا می خوانی)
 
بیدار شو تا از پی ات روان شوم 

تنم بی تاب تعقیب توست! 

می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
 
از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب 

می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!
" پلالوار"
نظرات 1 + ارسال نظر
علی سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:59

خیلی قشنگ هست دست شما درد نکند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد